میخواهی خدا رسوایت نکند!
امام على “علیه السلام” در خصوص مهار زبان مى فرمایند: لسان العاقل وراء قلبه و قلب الاحمق وراء لسانه [شهیدى، سید جعفر، ترجمه نهج البلاغه، ص 367]
‘زبان خردمند در پس دل اوست و دل نادان پس زبان او’
و این از معنى هاى شگفت و شریف است و مقصود امام “علیه السلام” این است كه: ‘خردمند زبان خود رها نكند تا كه با دل خویش مشورت كند و با اندیشه خود راى زند. و نادان را آنچه بر زبان آید و گفته اى كه بدان دهان گشاید بر اندیشیدن و راى درست را بیرون كشیدن سبقت گیرد. پس چنان است كه گویى زبان خردمند پیرو دل اوست و دل نادان پیرو زبان او.’
و این معنى به لفظى دیگر از آن حضرت روایت شده است كه:
دل بى خرد در دهان اوست و زبان خردمند در دل او و معنى هر دو یكى است".
رازدارى و سرپوش گذاردن بر اسرار مردم و عیوب انسان ها یكى از وظایف حاكم و از اصول حیاتى و انسان ساز اسلام است.
على علیه السلام براى بیان این اصل اسلامى مى فرمایند: الوالى احق من سترها…
مالك را به رازدارى و سرپوش گذاشتن بر خطاها و عیوب مردمان تحت حكومت فرمان مى دهد و از تحقیق و تجسس از اسرار پنهانى مردم برحذر مى دارد و مى فرماید:
‘هم چنان كه خود نمى خواهى و حاضر نیستى كه اسرارت را كسى بداند، تو نیز حاضر به افشاى اسرار پنهانى مردم نباش.’
در همین زمینه از قول امام صادق “علیه السلام” به نقل از رسول الله “صلی الله علیه و آله” مى خوانیم:
لا تطلبوا عثرات المومنین… “اصول كافى، ج 2، ص 265″
لغزش هاى مومنان را جستجو نكنید، زیرا هر كس كه لغزش هاى برادرش را جستجو كند، خداوند لغزش هایش را دنبال مى كند و هر كس را كه خداوند لغزش هایش را دنبال كند، رسوایش مى سازد، گر چه در درون خانه اش باشد. [فاضل لنكرانى، محمد، آئین كشوردارى از دیدگاه امام على “علیه السلام” ص 118]
منقول است كه چهار پادشاه به ملاقات یكدیگر رسیدند و در یك مجمع جمع شدند. راى هند، خاقان چین، كسرى عجم و قیصر روم، و همه در مذمت سخن گفتن و مدح خاموشى متفق گشتند یكى از ایشان گفت من هرگز از خاموشى پشیمان نشده ام، اما بسیار بر سخنى كه گفته ام پشیمانى خورده ام و دیگرى گفت هرگاه من كلمه اى را گفتم او مالك من مى شود و دیگر مرا اختیارى از آن نیست و مادامى كه نگفته ام مالك و صاحب اختیار آنم و سیم گفت عجب دارم از براى متكلم، چه اگر كلامى بر خود او برگردد ضرر به او مى رساند و اگر برنگردد نفعى به او نمى رساند. چهارم گفت به رد آنچه نگفته ام قادرترم از رد آنچه گفته ام. [نراقى، ملا احمد، معراج السعاده، ص 427]
اصل داشتن جاذبه و دافعه
مدیر یا رهبر باید بتواند افراد زیادى را جذب كند و در هنگام لزوم افرادى را دفع نماید. آنچه مسلم است كه قوه ى جاذبه مدیر باید از نیروى دافعه او بیشتر باشد. كسانى كه به دلایل مختلف مثل سردى و تندى رفتار، عدم سازش و ناتوانى مهار احساسات خود، باعث دلسردى و پراكندگى انسان ها مى شوند، رهبران خوبى نیستند. در حالى كه جذب افراد باید با سهولت بیشتر انجام گیرد، نباید افراد را به سادگى از دست داد. على “علیه السلام” مى فرمایند:
اعجز الناس من عجز عن اكتساب الاخوان و اعجز منه من ضیع من ظفر به منهم “حكمت شماره 12″
‘عاجزترین فرد كسى است كه در یافتن دوست ناتوان باشد و از او ناتوان تر كسى است كه دوستان به دست آورده را از دست بدهد.’
البته باید توجه داشت كه ملاك جذب و دفع حق است و هر رهبرى كه جاذبه زیادى داشته باشد، الزاما كارش حق نیست. شهید مطهرى در این باره مى گوید:
‘صرف جاذبه و دافعه داشتن و حتى قوى بودن جاذبه و دافعه براى اینكه شخصیت قابل ستایش باشد، كافى نیست، بلكه دلیل اصلى شخصیت است و شخصیت هیچ كس دلیل خوبى او نیست. تمام رهبران و لیدرهاى جهان حتى جنایتكاران حرفه اى از قبیل چنگیز و معاویه افرادى بوده اند كه هم جاذبه داشته اند و هم دافعه. تا در روح كسى نقاط مثبت نباشد، هیچ گاه نمى تواند هزاران نفر سپاهى را مطیع خویش سازد و مقهور اراده ى خود گرداند. تا كسى قدرت رهبرى نداشته باشد، نمى تواند مردم را این چنین به دور خویش گرد آورد.’
آنچه از این سخن برمى آید این است كه داشتن نیروى جاذبه و دافعه از ویژگى هاى رهبرى است و جاذبه و دافعه رهبر مسلمان بر اساس حق و عدالت مى باشد.
آ
منابع:
صفحات: 1· 2